دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , ,

با توام ای رفته از دست
هرکجا باشم غمت هست
کاش روز رفتن تو
گریه چشمم را نمی بست
رفتی و دلتنگیم در خانه تنها ماند
بغض در وا شد، تو رفتی غصه اینجا ماند
رفتی و هر گوشه ای زیباییت جا ماند
گریه ی من بی صدا ماند
بی تو فهمیدم عذاب دل بریدن را
از خودم از زندگی پا پس کشیدن را
معنی با دیگرانت شاد دیدن را
پس بده دنیای من را
دلخوشی هایم، مرده بعد از تو
این شب غمگین مرا آزرده بعد از تو
آنچه با من بود، بی تو ماندن بود
در خیابان های باران خورده بعد از تو
خواب و رویا تو، شوق فردا تو
از جهان تنها تو را میخواهم اما تو
جای دل کندن جان بخواه از من
من که میمیرم برای زندگی با تو
حسین غیاثی
برچسب ها : حسین،غیاثی،شعر،عاشقانه،معاصر،شاعر،حسین غیاثی ,