
پیشاپیش بهار طبعیت و سال جدید رو به همه بازدیدکنندگان وبلاگم تبریک میگم.
امیدوارم در روزهای آخر سال و سال جدید
سلامتی، شادی، موفقیت و پیروزی مهر و دوستی، عشق، آزادی و پول در انتظارتون باشه.
امیدورارم همیشه بهترین ها برای شما و همه ملت عزیز ایرانمون باشه.
در پایان ...
امیدوارم همیشه خبرهای خوش و چیزی که منتظرش هستین را بشنوین.

برچسب ها : سال , جدید , 1395 , مبارک ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

آدم هایی هستند كه وقتی نیستند
انگار چیزی كم داری
وقتی هستند انگار پشتت را به كوه سپرده ای
خیالت راحت است وقتی بودنشان را كنارت حس می كنی
وقتی نگاهت می كنند،
صدایت می زنند،
كنارت قدم می زنند و با تو حرف می زنند
از همیشه حالت بهتر است،
قوت قلب می دهد حضورشان.
آه كه چقدر كمند،
نایابند و نایافتنی،
و چقدر دوست داشتنی هستند و خواستنی و
چه خوشبختی عظیمیست بودنشان كنارت...
ناگزیرم از این
"اما"
اما این را هم می دانیم
كه بودنشان همیشگی نیست ،
هیچكس برای همیشه نمی ماند
گاهی مرگ آنها را ما می گیرد
و گاهی هم دست روزگار ...
این روح است که می ماند
و جدایی تن امری ست تغییر نایافتنی
و این ما هستیم
كه باید این لحظه های بودن كنار هم را،
این اندك زمان های دوست داشتن را قدر بدانیم
و شادی را مهمان همیشگی سفره ی دلمان كنیم...
و من این باهم بودن های خوب را برایتان آرزومندم ...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , عکس نوشته , ,

حالا که از من دوری
مراقبِ خودت باش
مراقبِ اشک هایت که بی من نریزد
مراقبِ دلت که بی من نگیرد
مراقبِ خنده هایت که بی من کسی نبیند
مراقبِ دست هایت باش
چشم هایت حتی
این ها همه اش امانت است
پیشِ تو
حالا که دستم از دست هایت کوتاست
آغوشم از آغوشت دور
مراقبِ بی قراری هایت باش
مبادا بی من
کسی
آرامِ جانت شود.
مبادا ...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

امنیت
تمامِ آرامش خلاصه می شد در همین یک کلامِ ساده
که ما پیچیده اش می کنیم
که انگار با این یک کلام کوه بر دوشِ کسی گذاشته ایم
نه جانم !
امنیت ساده تر از چیزیست که خیالش را می کنی
امنیت یک بوسه است
یک دوستت دارم
یک دلم برایت تنگ شده
یک چشمهایت چرا بغض دارد
یک انقدر بلند نخند صدایِ گریه هات در خانه پیچیده
امنیت
یک لبخند است با تمامِ مالکیتش برایِ یک رابطه
یک : دستت را محکم گرفته ام تو مرا داری !
امنیت
تنها برایِ مرد نیست
که زن هم باید امنیت باشد
امنیتِ آغوش و امنیت عشق
زن نامِ دیگرش اما
همان امنیت است
وقتی که عاشق می شود
وقتی که قلبش برایِ مردانگیت می تپد
بدان امن است
تمامِ آنچه که برایِ توست
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

دارم عادت میکنم به نخواستن خواسته هایم .... "
به گمانم این اغاز بی تفاوتیست ..
و من
میترسم از چنین روزی ...
میگویم ...
زمستان معجزه ای ندارد .. ؟"
مثلا یک روز صبح با صدای باران بیدار شوم
و
نشسته باشم کنار خدا ..
" حوالی آسمــــــ ـآن ها "
دیگر هیچ هراسم نباشد ...
ازاین عادت های زمینی ... ! "
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

رهگذر پیری از من پرسید پاییز شده؟
نمی دانم چرا گفتم اری !.
باز هم پرسیده پاییز شده؟
اینبار گفتم : در راه است
دوباره تکرار سوال ...
گفتم مگر فصل را نمی گویید ؟
گفت:..چرا اما نه فصل سال ....
از فصل دلت پرسیدم
سرم را چرخاندم به سمتی دور گفتم :
مدتی است...
پک به سیگارش زد و گفت:از چهره ات پیداست..
زمستانش هم همین روزا میرسد اگ به فریادش نرسی...
خندیدم....زهر خند..
گفتم خدانگهدار اقا..
گفت وداع کردن را از کی اموختی؟
و من دیگر حرفی نداشتم ..
انگار !!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

اینکه گاهی دلم میگیرد
گاهی دستانم به زندگی نمیرود
گاهی یک حصار به دور خودم می کشم
و رویش مینویسم: تا اطلاع ثانوی
خسته ام
دلیل نمیشود که تو
آمدنت را به تعویق بی اندازی
دلیل نمی شود که
به شانه ی دل شکسته ها نزنم و نگویم :
عزیز جان …
خدا هست… خدا هست… خدا هست
اصلا همه این حال های لعنتی لاعلاج
چاشنی زندگی است
و هیچ دلیل نمی شود
من باز به خود نیایم
چای دارچین نگذارم
باز هم برای تو ننویسم
و میان یک دنیا اشک
با چشمانی تار
روی کاغذ خیس حک نکنم:
چقدر جای شانه هایت کنارم خالیست
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

دلتنگی نه حرف حالیش می شود
نه نگاه
نه گفتن مداوم دوستت دارم
دلتنگی یک سکوت می خواهد
یک آغوش
که بوی عطر تو را تنها داشته باشد
که بدانی دور که شد ٬
هنوز هم آغشته باشد از بوی تو
دلتنگی٬ امنیت می خواهد.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

راست می گفتی بانو!
دلدادگی آنقدرها هم که فکرش را می کردیم، ساده نبود.
ساده نیست؛
دل که می دهی،
انگار خودت را دودستی تقدیم اوی قصه کرده ای.
بخندد، می خندی.
اشک بریزد،
اشک نمی ریزی؛ سیل می باری.
سرد باشد،
مرداد با همه گرمایش به حالت برف می بارد
و انتظار...
امان از این انتظار که می شود کار هر روزه که هیچ؛
کار هر ثانیه ات.
ساده نیست بانو!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , عکس نوشته , ,

ﭼﻪ ﮐﯿﻔﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮑﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﻧﺖ ﻧﻘﺶ ﺑﺒﻨﺪد
ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﻮﯾﯽ: ﺟﺎﻧﻢ؟
ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺎﻣﺖ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﺯ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺑﻔﻬﻤﯽ
ﺍﺳﻤﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ، ﺣﺘﯽ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻣﺎﻟﮑﯿﺘﺶ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ
ﺑﯿﻦ ﺗﻮ ﻭ ﺍﻭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ!!!
ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺪﺍﻡ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﻢ ﺑﮕﻮﯾﯽ،
ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺱ ﭘﺮﺗﯽ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ
ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻩ!!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ
ﺟﺎﻧﻢ، ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻋﺸﻘﻢ، ﻧﻔﺴﻢ ﻧﯿﺴﺖ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﯾﮏ ﺣﺲ
ﺩﺭ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺎﻡ، ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ " ﻣﯿﻢ" ﻣﺎﻟﮑﯿﺖ
ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...
ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ
ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ...؟!!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,
من دیگر توانِ خاطره ساختنم نیست
کفشت را که در خانه ی من درآوردی
مهمان خطابت نمی کنم..تو صاحب خانه ای..
نه اینکه اگر باز کفش به پا کنی..بروی
من می میرم... نه.!
اما فرقی با آن سالمندِ اتاقِ شماره هفتِ خانه ی سالمندان
که هرروز با یک بغض که چرا باز صبح را دیده است ندارم ..
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

دوست داشتنت چمدانیست
در دستانِ بلاتکلیف ترین مسافر
که راهی اش می کنند
بی آنکه بداند کجا
بداند کِی
نه شماره ی پروازی
نه بلیطِ قطاری
او می ماند و چمدان
و تماشایِ هرروزه ی مسافرانی که
با لبخند
با اشک
از هم جدا می شوند
به هم می رسند
و او
نه می داند باید گریه کند
نه می داند باید بخندد
دوست داشتنت چمدانیست
که نه می توانم بازش کنم
نه می توانم رهایش کنم
نه می توانم به مقصدی بروم
شاید باید فراموشی بگیرم
چمدان را جایی جای بگذارم
اولین بلیط را خریداری کنم
و دور شوم
و هرکه از من پرسید
چمدان به همراه ندارید ؟
بگویم
به گمانم در ایستگاه جای گذاشتم
بگویند
می خواهید خبر بدهید پیدایش کنند ؟
بگویم
اگر برایِ من باشد
پیدایم می کند
دوست داشتنت چمدانیست
که با همه ی فراموشی هم باز
به گمانم به پایِ روزی آمدنش
خواهم نشست.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

یکی از همین جمعه ها
خودم را بر می دارم می برم
میانِ پیاده روهایِ همیشه مرده ی این شهر
که هیچ لبخندِ آشنایی نمی یابی در آن
یا بهتر بگویم .. لبخندی نمی یابی ..
در مرکزی ترین نقطه اش بنشینم
پایم را در یک کفش می کنم
که یا همین حالا
آشناترین لبخندِ دنیا را تحویلِ من می دهی
یا من همه ی روزهایِ باقی مانده را
همینجا می نشینم
خط و نشان نمی کشم اما
باور کن .. من دیگر نگاهِ غریبه ها را
تاب و توانم
نیست ...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

تقصیرِ ما نبود
عشق بی مقدمه پا در کفشمان کرد
بی آنکه بپرسد دنیایمان حرفهایمان
باورمان یکیست یا نه ؟
که بپرسد این من و تو
ما می شود یا نه ؟
چه بی فکریست این عشق
که نمی سنجد و بی مقدمه می آید
و جا خوش می کند
و می ماند
چه دیوانه ایم من که پایِ این بی فکری می ایستم
عاشقت می مانم
و مسافری می شوم که در ایستگاه می ایستد
و چشمانش به دربِ ورودی خشک می شود
تا بیاید؛ دستش را بگیرد
و بی هیچ حرفی از هرچه رفتن است
دورش کند
تقصیرِ ما نبود
مقصرِ لبخندِ تو بود
که در تمامِ خواب و بیداری و رویایِ من
از همان وقت که عشق را فهمیدم
که عشق را خواستم
پیدا بود تو؛ تنها تقصیرت این است که
همان رویایِ منی
من؛ تمامِ تقصیرم این است که
همه ی زندگی را خلاصه می کنم در تو
که می خندم برایِ تو
می بوسم برایِ تو
و آغوش تنها آغوشِ تو
و این
دنیایِ ما را از هم دور می کند
دور...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , تلخ نوشته , ,

به گمانم حواست به پاییز نیست
آمده است..
خیالم راحت است که
دیگر شمعدانی ها گل نمی دهند
و من بهانه ای دارم که به دلم بگویم
می خواست از این حوالی گذر کند دلم جان
اما...
آخر او تنها نشانه ی شمعدانی ها را دارد
تو هم نگرانِ چیزی نباش
خیالت تا می تواند در من پرسه می زند
فردا دستش را می گیرم
با هم به خیابان می رویم
زیرِ باران .. رویِ برگهایِ پاییزی
قدم می زنیم
خیالت برایم از تو می گوید
من برایش از تو می گویم
و به این همه دیوانگی می خندیم
بلند
بلند
بلند
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : دلنوشته , ,

مواظب رایحه حرفهایمان باشیم ؛
حرفها رایحه دارند ، بو دارند ،عطر دارند …
رایحه حرفهایمان تا ساعتها روی جان و تن می نشیند …
تا مدتها در فضا میماند ….
تا سالها در خاطره ها جا خوش میکند …
عطر حرفهایمان ، هر چه باشد تند و تلخ، گرم و
شیرین، تیز و شورانگیز ،آرام و روح انگیز و…
ما را، در خاطره ها به یاد می آورد…..
شمیم رایحــه حرفهــایـت را انتخـاب کن؛
بــدان که بــه یــاد میمــاننـــد…!
برچسب ها : عاشقانه , دلنوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , عکس نوشته , ,

گاهی دلت تنگ می شود
تنگ
تنگ
تنگ
آنقدر تنگ، که دیگر اسمش دل نیست
شاید نقطه ای جا مانده،
از خاطراتی دود شده باشد، در اعماق وجودت
که روزی نامش دل بود و تنگ می شد!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غرل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است
محمد علی بهمنی
برچسب ها : محمدعلی , بهمنی , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,
باز درعــمق وجودم غـــــم مـمـتد شـــده ام
بی تو باهرچه خوشی داشـته ام بد شـــده ام
عـــــقل با دفـــتر شـــعرم ســـر دعوا دارد
که غـزل بودمـو از مرزجـنون رد شــده ام
مثل آن بغض عجیبی که خودش را کشته
بین مــرگ و خـفـقـــان هام مـردد شــده ام
و غـروری که مرا لال به بار آورد و ...
آن که می مُرد ولی حرف نمی زد شــده ام
چه بگویم که سکوتم سرطان زاست ولی
در نبــودت سرطانی تر از آن حد شــده ام
شــهرهم تاب مرا مثـل تو انـگار نداشـت
کار عشق است چنین شـاعرمرتد شــده ام
زنـدگی می کــنم و می کشـدم خاطره ها
من هـمـانم که پراز مرگـــ مجـدد شــده ام
نه که با یـک غزل و شـعـرغمم می میرد
که من ازعــمق وجودم غـم ممتد شــده ام
علی توکلی
برچسب ها : علی , توکلی , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

اگــــر چـــه گفتـــه بــــودی پــای عشقت تــا ابد مردی
ولی روزی که رفتی خواندم از چشمت ، که دلسردی
به طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودم
به جای عشق بازی ، دایماً بازی در آوردی
ارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیند
ولــی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردی !
شدم مجموعـــه دارِ دردهـــایِ رایـــج دنیـــــا
شدی برعکس من ، میراث دارِ دردِ بی دردی
خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست !
امانت بــود عشقم در وجــودت ، حیف نامردی !
مرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خون !
تــو را با خــاک یکسان می کنم روزی کـــه برگردی
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

حســود نیســتم امــا کســـی به غیر خودم
غلط کـند که بخواهـــد رقیــب من باشــد
به هرکســی که شبیه تونیســت بدبیـــنم
اجــازه هست که عشقت نصیب من باشد ؟؟
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

افتاده راه طالع تارم به «هیچ کس»!
دیدی وفـــا نکرد بهارَم به هیچ کس؟
تــو رفته ای ، دلیل ندارد بیــــان شود
جای دقیق ِ سنگ مزارم به هیچ کس
دیگر مسیر ِ طی شده فرقی نمی کند
وقتی رسیده ریل قطارم به هیـچ کس!
با این کـــه خاطر تـــو برایـم عزیز بود
افسوس! اعتماد ندارم به هیچ کس
فهمیده ام که غیر خدا عاشقی خطاست
یعنـــی مبـــاد دل بسپارم بــه هیـــچ کس
با بی وفایی ات بـه نتیجه رسیده ام:
دیگر محلّ سگ نگذارم به هیچ کس!
این شــعر، آخـرین غــزلِ من برای توست
تقدیم شد به دار و ندارم، به «هیچ کس»
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , شعر , عاشقانه , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ !
ﺗﻮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﺩﺭ ﻫﺠﻮﻡِ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻣﺮﮔﯽ ﻫﺎ
ﭘﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ
ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺳﻂِ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ
ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺣﺘﯽ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍﻩ ﺑﺪﻫﺪ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡِ ﺳﺎﺩﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ
ﺍﺧﻢ ﻫﺎﯼِ ﺳﺎﺧﺘﮕﯿﺶ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼِ ﺷﻨﺪﯾﻦِ ﺻﺪﺍﯾﺶ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡِ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﻫﺎ
ﺑﻪ ﺷﻮﻕِ ﺩﯾﺪﻥِ ﭼﺸﻤﺎﻥِ ﺁﺷﻨﺎﯾﺶ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡِ ﺳﺎﺩﻩ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺑﺮﺍﯼِ ﺑﻮﺩﻧﺶ
ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥِ ﺑﻬﺎﺭ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﻢ
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , شاعران , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

عشق یعنی
ساعتِ دیدار که رسید
خانه را که هیچ
شهر را
مرتب کنی
یعنی هرچه می بافی
برای انداختن دور گردن لب هایت
برای گرم کردن ثانیه های با او
وقتی میگویی
سلام!
همه اش باهم شکافته شود
یعنی باز و بستن چشمهایت
برای ماندن در ناباوری آنکه
روبه رویش نشسته ای
عشق یعنی
حتی اگر این دیدار
در یک جمع شلوغ باشد
و او اصلا
از فکرش هم عبور نکند
که تو آنجا نشسته ای و در دلت
رخت آغشته به نفس هایش را
میشوری
یعنی هرکه صدایت کرد
بارها و بارها نامت را که گفت
حواست نباشد
اما تا نام او را کسی صدا کرد
انگار که تو را صدا کرده باشند
همه ی حواست را جمع صدا کنی
تا ببینی که بود، چه کار داشت
عشق یعنی
بیچاره ای شوی
که تمام چاره در دستان کسی باشد
که دست هایش
آن طرف میز محکم فنجان قهوه اش را چسبیده
عشق عشق عشق!
سه حرف
با تمام معجزات ممکن
که از تو دیوانه ای میسازد
ستودنی...
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , شاعران , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عادل دانتیسم , ,

بیا یک قول به خودت بده
بگوهرکس که پای رفتن داشت
بگذار برود
هرکس که کلامش
کلامت را برید
از زندگیت ببری
قدمهایش را
بیا و قول بده
انقدر خالی شود اطرافت از
آدمهایی که هیچ هم قرار نیست
برایِ لحظه هایت باشند
چون نمیخواهند که باشند
میدانی
گاهی هیچ نیاز نیست کسی
با کلام بگوید که نمیخواهد
همینکه تردید به جانت انداخت
یعنی نباید باشد
به همین سادگی
بیا و قول بده
انقدر لبخند کنار بگذاری
تا وقتی او که باید آمد
از سربی حوصلگی
پس نزنی.
دل نشکنی
به خودت قول بده.
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل, دانتیسم, عاشقانه, دلنوشته,شاعران , معاصر ,