دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , عادل دانتیسم , ,

تو را نمیدانم!
اما من به تمام این کوچه خیابان ها
به تمام قطارهای از راه نرسیده
به مسافرهای خسته
به پیرمرد منتظر
به همه دنیا اصلا!
گفته ام که با تو نسبت دارم
گفته ام که عاشقت هستم
رسوا کرده ام خودم را
و دیگر کاری از دست تو
چز گرفتن دستان من
و دور شدن از اینجا و رفتن به
گوشه خوشبختی خودمان بر نمیآید!
تو را نمی دانم!
اما من
همین روزها با خدا مذاکره خواهم کرد
یک مذاکره ی یک طرفه
که برنده نهایی من باشم
میخواهم باران را
آفتاب را
ابر را
اصلا تمام کائنات را
یک روز به دست من بدهد
تا تمام محاسبات را درهم بریزم
و هیچکس نفهمد
من در یک گوشه ی دنیا
چگونه دوست داشتنت را به
عطری آغشته کردم
و پوشاندم دنیا را
از بوی خوش خواستنت!
عادل دانتیسم
برچسب ها : عادل , دانتیسم , عاشقانه , دلنوشته , عکس نوشته , تلخ نوشته ,