• صفحه اصلی
  • پروفایل
  • انجمن
  • آرشیو
  • خوراک
  • نقشه سایت
  • تماس با ما
  • ثبت نام
  • ورود
  • بازیابی رمز عبور
  • قالب لوکس بلاگ

بی سرزمین تر از باد

بی سرزمین تر از باد

آبی خاکستری سیاه

  • یک شنبه 13 دی 1394
    - 14:23
  • نظرات()
  • Nabz-Ehsas
  • بازدید : 859
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , حمید مصدق , تلخ نوشته , ,

 

 

چشم من چشمه ی زاینده ی اشک

گونه ام بستر رود

کاشکی همچو حبابی بر آب

در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود

شب تهی از مهتاب

شب تهی از اختر

ابر خاکستری بی باران

پوشانده

آسمان را یکسر

ابر خاکستری بی باران، دلگیر است

و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت، افسوس، سخت دلگیرتر است

شوق بازآمدن سوی توام هست

اما

تلخی سرد کدورت در تو

پای پوینده ی راهم بسته

ابر خاکستری بی باران

راه بر مرغ نگاهم بسته

وای ،

باران

باران ؛

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

 

 

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای ، باران

باران ؛

پر مرغان نگاهم را شست

خواب رؤیای فراموشیهاست

خواب را دریابم

که در آن دولت خاموشیهاست

من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم

و ندایی که به من می گوید:

”گر چه شب تاریک است

دل قوی دار ، سحر نزدیک است“

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بیند

مهر صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند

 

آسمانها آبی

پر مرغان صداقت آبی ست

دیده در آینه ی صبح تو را می بیند

از گریبان تو صبح صادق

می گشاید پر و بال

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری؟

نه

از آن پاکتری

تو بهاری؟

نه

بهاران از توست

از تو می گیرد وام

هر بهار اینهمه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو

سبزی چشم تو

دریای خیال

پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز

مزرع سبز تمنایم را

ای تو چشمانت سبز

در من این سبزی هذیان از توست

زندگی از تو و

مرگم از توست

سیل سیال نگاه سبزت

همه بنیان وجودم

را ویرانه کنان می کاود

من به چشمان خیال انگیزت معتادم

و دراین راه تباه

عاقبت هستی خود را دادم

آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا

در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟

مرغ آبی اینجاست

در خود آن گمشده را دریابم

در سحرگاه سر از بالش خواب بردار

کاروانهای

فرومانده ی خواب از چشمت بیرون کن

 
 

باز کن پنجره را

تو اگر بازکنی پنجره را

من نشان خواهم داد

به تو زیبایی را

بگذر از زیور و آراستگی

من تو را با خود

تا خانه ی خود خواهم برد

که در آن شوکت پیراستگی

چه صفایی دارد

آری از سادگیش

چون تراویدن مهتاب به شب

مهر از آن می بارد

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد

 
 

به عروسی عروسکهای

کودک خواهر خویش

که در آن مجلس جشن

صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس

صحبت از سادگی و کودکی است

چهره ای نیست عبوس

کودک خواهر من

در شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصد

کودک خواهر

من

امپراتوری پر وسعت خود را هر روز

شوکتی می بخشد

کودک خواهر من نام تو را می داند

نام تو را می خواند

گل قاصد آیا

با تو این قصه ی خوش خواهد گفت؟

باز کن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حیات

آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز

بهتر

آنست که غفلت نکنیم از آغاز

باز کن پنجره را

صبح دمید

چه شبی بود و چه فرخنده شبی

آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید

کودک قلب من این قصه ی شاد

از لبان تو شنید :

”زندگی رویا نیست

زندگی زیبایی ست

می توان

بر درختی تهی از بار، زدن پیوندی

می توان

در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت

می توان

از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست“

قصه ی شیرینی ست

کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد

قصه ی نغز تو از غصه تهی ست

باز هم قصه بگو

تا به آرامش دل

سر به دامان تو

بگذارم و در خواب روم

گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت

یادگاران تو اند

رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوکواران تو اند

در دلم آرزوی آمدنت می میرد

رفته ای اینک ، اما آیا

باز برمی گردی؟

چه تمنای محالی دارم

خنده ام می گیرد

چه شبی بود و

چه روزی افسوس

با شبان رازی بود

روزها شوری داشت

ما پرستوها را

از سر شاخه به بانگ هی ، هی

می پراندیم در آغوش فضا

ما قناریها را

از درون قفس سرد رها می کردیم

آرزو می کردم

دشت سرشار ز سبرسبزی رویا ها را

من گمان می کردم

دوستی همچون سروی سرسبز

چارفصلش همه آراستگی ست

من چه می دانستم

هیبت باد زمستانی هست

من چه می دانستم

سبزه می پژمرد از بی آبی

سبزه یخ می زند از سردی دی

من چه می دانستم

دل هر کس دل نیست

قلبها ز آهن و سنگ

قلبها بی خبر از عاطفه اند

از دلم رست گیاهی سرسبز

سر برآورد درختی

شد نیرو بگرفت

برگ بر گردون سود

این گیاه سرسبز

این بر آورده درخت اندوه

حاصل مهر تو بود

و چه رویاهایی

که تبه گشت و گذشت

و چه پیوند صمیمیتها

که به آسانی یک رشته گسست

چه امیدی ، چه امید؟

چه نهالی که نشاندم من و بی بر گردید

دل من می سوزد

که

قناریها را پر بستند

و کبوترها را

آه کبوترها را

و چه امید عظیمی به عبث انجامید

 

 

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

که مرا

زندگانی بخشد

چشمهای تو به من می بخشد

شور عشق و مستی

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر برجسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا

با وجود تو شکوهی دیگر

رونقی دیگر هست

می توانی تو به من

زندگانی بخشی

یا بگیری از من

آنچه را می بخشی

من به بی سامانی

باد را می مانم

من به

سرگردانی

ابر را می مانم

من به آراستگی خندیدم

من ژولیده به آراستگی خندیدم

سنگ طفلی، اما

خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت

قصه ی بی سر و سامانی من

باد با برگ درختان می گفت

باد با من می گفت :

” چه تهیدستی مرد “

ابر باور می کرد

 

 

من در آیینه رخ خود

دیدم

و به تو حق دادم

آه می بینم ، می بینم

تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی

من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم

چه امید عبثی

من چه دارم که تو را در خور؟

هیچ

من چه دارم که سزاوار تو؟

هیچ

تو همه هستی من ، هستی من

تو همه زندگی من هستی

تو چه داری ؟

همه چیز

تو چه کم داری ؟ هیچ

بی تو در می ابم

چون چناران کهن

از درون تلخی واریزم را

کاهش جان من این شعر من است

 

 

آرزو می کردم

که تو خواننده ی شعرم باشی

راستی شعر مرا می خوانی ؟

نه ، دریغا ، هرگز

باورنم نیست که خواننده ی شعرم باشی

کاشکی شعر

مرا می خواندی

بی تو من چیستم ؟ ابر اندوه

بی تو سرگردانتر ، از پژواکم

در کوه

گردبادم در دشت

برگ پاییزم ، در پنجه ی باد

بی تو سرگردانتر

از نسیم سحرم

از نسیم سحر سرگردان

بی سرو سامان

بی تو - اشکم

دردم

آهم

آشیان برده ز یاد

مرغ

درمانده به شب گمراهم

بی تو خاکستر سردم ، خاموش

نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق

نه مرا بر لب ، بانگ شادی

نه خروش

بی تو دیو وحشت

هر زمان می دردم

بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد

و اندر این دوره بیدادگریها هر دم

کاستن

کاهیدن

کاهش جانم

کم

کم

چه کسی خواهد دید

مردنم را بی تو ؟

بی تو مردم ، مردم

گاه می اندیشم

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی می شنوی ، روی تو را

کاشکی می دیدم

شانه بالازدنت را

بی قید

و تکان دادن دستت که

مهم نیست زیاد

و تکان دادن سر

را که

عجیب !‌عاقبت مرد ؟

افسوس

کاش می دیدم

من به خود می گویم:

” چه کسی باور کرد

جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ “

 
 
 

باد کولی ، ای باد

تو چه بیرحمانه

شاخ پر برگ درختان را عریان کردی

و جهان را به سموم نفست ویران کردی

باد کولی تو چرا

زوزه کشان

همچنان اسبی بگسسته عنان

سم فرو کوبان بر خاک گذشتی همه جا ؟

آن غباری که برانگیزاندی

سخت افزون می کرد

تیرگی را در دشت

و شفق ، این شفق شنگرفی

بوی خون داشت ، افق خونین بود

کولی باد پریشاندل آشفته صفت

تو مرا بدرقه می کردی هنگام غروب

تو به

من می گفتی :

” صبح پاییز تو ، نامیومن بود ! “

من سفر می کردم

و در آن تنگ غروب

یاد می کردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح

دل من پر خون بود

در من اینک کوهی

سر برافراشته از ایمان است

من به هنگام شکوفایی گلها در دشت

باز برمی گردم

و صدا می زنم :

” آی

باز کن پنجره را

باز کن پنجره را

در بگشا

که بهاران آمد

که شکفته گل سرخ

به گلستان آمد

باز کن پنجره را

که پرستو می شوید در چشمه ی نور

که قناری می خواند

می خواند آواز سرور

که بهاران آمد

که شکفته گل سرخ به گلستان آمد “

سبز برگان

درختان همه دنیا را

نشمردیم هنوز

من صدا می زنم :

” باز کن پنجره ، باز آمده ام

من پس از رفتنها ، رفتنها ؛

با چه شور و چه شتاب

در دلم شوق تو ، اکنون به نیاز آمده ام “داستانها دارم

از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو

از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو

بی تو می

رفتم ، می رفتن ، تنها ، تنها

و صبوری مرا

کوه تحسین می کرد

من اگر سوی تو برمی گردم

دست من خالی نیست

کاروانهای محبت با خویش

ارمغان آوردم

من به هنگام شکوفایی گلها در دشت

باز برخواهم گشت

تو به من می خندی

من صدا می زنم :

” آی باز کن پنجره را “

پنجره را می بندی

با من اکنون چه نشستنها ، خاموشیها

با تو اکنون چه فراموشیهاست

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد

من اگر ما نشوم ، تنهایم

تو اگر ما نشوی

خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز برپا نکنیم

از

کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد؟

چه کسی با دشمن بستیزد؟

چه کسی

پنجه در پنجه هر دشمن دون

آویزد

دشتها نام تو را می گویند

کوهها شعر مرا می خوانند

کوه باید شد و ماند

رود باید شد و رفت

دشت باید شد و خواند

در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟

در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟

در من این شعله ی عصیان نیاز

در تو دمسردی پاییز که چه ؟

حرف را باید زد

درد را باید گفت

سخن از مهر من و جور تو نیست

سخن از تو

متلاشی شدن دوستی است

و عبث بودن پندار سرورآور مهر

آشنایی با شور ؟

و جدایی با درد ؟

و نشستن در بهت فراموشی

یا غرق غرور ؟

سینه ام آینه ای ست

با غباری از غم

تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار

آشیان تهی دست مرا

مرغ دستان تو پر می سازند

آه مگذار،

که دستان من آن

اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشیها بسپارد

آه مگذار که مرغان سپید دستت

دست پر مهر مرا سرد و تهی بگذارد

من چه می گویم ، آه

با تو اکنون چه فراموشیها

با من اکنون چه نشستها ، خاموشیهاست

تو مپندار که خاموشی من

هست برهان فراموشی من

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند

 
حمید مصدق
 


برچسب ها : حمید , مصدق , شعر , قصیده , عاشقانه , آبی , سیاه , خاکستری , عکس نوشته ,

مطالب مرتبط
  • حرف دلم
  • این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
  • مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست
  • سفر
  • آمدی ، آمدنت حال مرا ریخت به هم
  • گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
  • بــه مُردادی ترین گرمـــا قسم، بدجور دلتنگم
  • گفت و گو
  • این روزها نزدیکی لطف ماندن را کم میکند...
  • این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم

نظرات
برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید
نمایش کلیه نظرات
نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







درباره سایت


ای آنـــکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟ بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟

موضوعات

  • دلنوشته

    • شعرهای عاشقانه

      • فریدون مشیری

      • مهدی اخوان ثالث

      • پریناز جهانگیر عصر

      • فاضل نظری

      • رهی معیری

      • حمید مصدق

      • هما میر افشار

      • فروغ فرخزاد

      • مهدی سهیلی

      • سیمین بهبهانی

      • شهریار

      • قیصر امین پور

      • شاعران معاصر

      • امید صباغ نو

      • پروین اعتصامی

      • هوشنگ ابتهاج

      • نادر ابراهیمی

      • عادل دانتیسم

      • رسول ادهمی

      • پویا جمشیدی

      • علی قاضی نظام

    • تلخ نوشته

      • عکس نوشته

        • نبض احساس

          • تصادفی
          • پربازدید
          • جدید
          • نظرات
          • عمر گل
          • دنیای این روزای من
          • سراب رد پاي تو
          • ﮐﺎﺵ ﯾﮑﻢ ﺑﻮﺩﯼ
          • حس تنهایی
          • نیست ...
          • قانون عشق
          • آنقدر دعا کردم
          • زندگی من ...
          • خدایا معصومیت کودکی را به ما بازگردان
          • اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
          • دوستت دارم چرایش پای تو
          • دلنوشته
          • آرام باش
          • ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎفظی
          • چه کردی؟
          • آمدی ، آمدنت حال مرا ریخت به هم
          • گلهٔ یار دل‌آزار
          • چیزی را بهانه کن برگرد
          • بعضی ها عجیب خوبند
          • زندگی من بعد از تو ...
          • رابطه که تمام می‌شود ...
          • ریتم عاشقی
          • هر آدمی فقط یه نفرو داره
          • اینکه ما را پس میزنند و باز هم دوستشان داریم
          • آدم‌ها با وقت‌هایی که باید باشند و نیستند از چشم می‌افتند
          • گلهٔ یار دل‌آزار
          • جواب دوستت دارم، من بیشتر است ...
          • من دوست دارم کوتاه بنویسم ...
          • ﺍﮔﺮ می خوﺍﻫﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ
          • یک عده را باید نگه داشت...
          • روزی هزاران بار عکس هایت
          • و خدا چگونه ببخشد...
          • انگار خواب دیدنت هم محال شده
          • تو می‌گذری ...
          • اردیبهشت
          • ما اغلب بى حوصله ترين آدمها
          • به خوابى مي‌مانم كه هيچگاه به چشمانت نيامد!
          • ما دوست داريم تاييد شويم…
          • گاهى “تغيير” بى معنى‌ترين واژه‌ى دنياست
          مهدی
          مهدی درتاریخ 1395/11/1 گفته :
          عالی
          kind100
          kind100 درتاریخ 1395/4/3 گفته :

          میزکار کاربری

          عضویت سریع
          نام کاربری
          رمز عبور
          تکرار رمز
          ایمیل
          کد تصویری
          ورود کاربران
          نام کاربری
          رمز عبور
          • بازیابی رمز عبور

          نویسندگان

          • Nabz-Ehsas

          نظر سنجی

          نظر شما در مورد شعرها و مطالب سایت چیست؟

          لینک های سایت

          • غذا ریز تایمری اکواریوم

          تبادل لینک هوشمند

          تبادل لینک هوشمند

          برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان بی سرزمین تر از باد و آدرس nabz-ehsas.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






          ابربرچسب ها

          عاشقانه , عکس نوشته , دلنوشته , تلخ نوشته , شعر , معاصر , عادل , دانتیسم , عکس نوشته , عاشقانه , تلخ نوشته , معاصر , پریناز , جهانگیر , عصر ,

          آرشیو

          • تير 1396
          • خرداد 1396
          • ارديبهشت 1396
          • اسفند 1395
          • بهمن 1395
          • دی 1395
          • آذر 1395
          • آبان 1395
          • مهر 1395
          • شهريور 1395
          • مرداد 1395
          • تير 1395
          • خرداد 1395
          • ارديبهشت 1395
          • فروردين 1395
          • اسفند 1394
          • بهمن 1394
          • دی 1394
          • آذر 1394
          • آبان 1394
          • مهر 1394

          پیوند های روزانه

          • حمل ارسال خرید ماینر از چین
          • حمل و نقل هوایی چین
          • پایه گردان چرخشی خورشیدی
          • یکانسر
          • آی کیو مگ
          • ریحون مگ

          امکانات وب

          آمار وب سایت:  

          بازدید امروز : 703
          بازدید دیروز : 150
          بازدید هفته : 703
          بازدید ماه : 973
          بازدید کل : 148993
          تعداد مطالب : 323
          تعداد نظرات : 2
          تعداد آنلاین : 1

          آمار سایت

          • تعداد مطالب : 323
          • تعداد نظرات : 2
          • تعداد کاربران : 0
          • امروز :
          • تعداد اعضای سایت : 0
          • تعداد اعضای آنلاین : 1
          • بازدید امروز : 703

          آمار سایت

          • بازدید دیروز : 150
          • گوگل امروز : 70
          • گوگل دیروز : 15
          • بازدید هفته : 703
          • بازدید ماه : 973
          • بازدید سال : 4260
          • بازدید کل : 148993

          دوستان ما

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          تبلیغات

          • صفحه اصلی
          • پروفایل
          • انجمن
          • آرشیو
          • خوراک
          • نقشه سایت
          • تماس با ما
          • ثبت نام
          • ورود
          • بازیابی رمز عبور
          • طراح قالب
          • تمامی حقوق محفوظ است . کپی رایت 1395-1400